جدول جو
جدول جو

معنی حساب نگرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

حساب نگرفتن
(خوا / خا تَ)
معتبر نداشتن. توجه نکردن. (بهار عجم) (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ /نَ دَ)
حساب کردن. شمارۀ چیزی را از بر نگاه داشتن برای پاسخ گفتن:
عقد زلفت گرفتم از سر زلف
چند گیرم حساب نامعدود.
کمال خجندی (از آنندراج).
روزی که حساب کشتگان گیرد
خاقانی را در آن حسیبش بین.
خاقانی.
آخر چه حساب گیرد انگشت
کو را ز میان فروگذارد.
؟
، مقایسه کردن:
گرفتم حساب جمالش به ماه
رخ او ز صد مه فزون آمده است.
کمال خجندی (از آنندراج).
، معتبر داشتن:
ناز تحویل کند آنکه به عاشق شب و روز
چه حسابست که هرگزنگرفتش بحساب.
تأثیر (از آنندراج).
آنقدرها که سپرده است به خود خصم دغل
غیر خود را عجبی نیست نگیرد به حساب.
تأثیر (از آنندراج).
، کنایت از حساب بردن از کسی. ترسیدن. حساب برگرفتن. عبرت گرفتن:
خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
که با چو تو صنمی طفل عشق میبازم.
حافظ.
حسابی برگرفت از راه تدبیر
نبود آگه ز بازیهای تقدیر.
نظامی.
روزی به صدر کعبه مربعنشین شویم
گیری اگر حساب کلوخی ز خشت ما.
سنجر کاشی.
از آن زمان همه عالم حساب میگیرند
که در قلمرو انصاف خودحسابانیم.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از به حساب نگرفتن
تصویر به حساب نگرفتن
در شمار نیاوردن نادیده گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساب برگرفتن
تصویر حساب برگرفتن
((~. بَ. گِ رِ تَ))
قیاس کردن
فرهنگ فارسی معین